پانیذ پانیذ ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

پانیذ

نگاهی به گذشته

  دخترکم خوب یادم هست، 89/8/8 روزی که صبح زود بابایی و من رفتیم آزمایشگاه ، آزمایشگاه میرعماد و من بعد از آزمایش رفتم سرکار و منتظر تلفن بابا، فکر کنم بعد از یکساعت بابا زنگ زد و شیرین ترین خبر زندگیم رو شنیدم، انگار بر بال فرشته ها سوار شده بودم آن روز تا بعدازظهر احساس می کردم که متعلق به زمین نیستم. جور دیگری کار می کردم، جور دیگری نگاه می کردم و از شادی در پوست خود نمی گنجیدم تا اینکه بعدازظهر دست در دست باباحمید رفتیم دکتر و شروع مرحله ای تازه در زندگی من.... از فردای آن روز سرکار رفتن با نظر دکتر تعطیل شد و من ماندم و تو و خانه و ... وای چه کیفی داشت با هم بودن، اینکه در آن روزها تو لحظه لحظه کنارم بودی و من هیچ چیز دیگری نداشت...
27 دی 1390

بدون عنوان

لالا لالا گل پسته  مامان دیگه شده خسته  بخواب ای گل ، گل شب بو  که دنیا چشماشو بسته  لالا لالا لالایی (2)    لالا لالا گل مهتاب  می افتی توی حوض آب  می شی همبازی ماهی  توی شهر قشنگ خواب  لالا لالا لالایی (2) توی خوابت بیان گل ها  گل مریم ، گل مینا  بری تو دشت پرآهو  بشی پروانه ای زیبا  لالا لالا لالایی (2)  دلت از غم جدا باشه  پرستویی رها باشه  میون شهر شادی ها  نگهدارت خدا باشه  لالا لالا لالایی (2)
25 دی 1390

بدون عنوان

لالایی ماه و مهتابه  لالایی مونس خوابه  لالایی قصه گل هاست  پر از آفتاب، پرازآبه  لالا لالا لالایی (2) لالایی رسم و آیینه  لالایی شعر شیرینه  روون و صاف و ساده زلاله مثل آیینه لالا لالا لالایی (2) لالایی گرمی خونه  لالایی قوت جونه  لالایی می گه یگ شب هم  کسی تنها نمی مونه  لالا لالا لالایی (2) لالایی آسمون داره  گل و رنگین کمون داره  توی چشمون درویشش  نگاهی مهربون داره  لالا لالا لالایی (2) لالایی های ما ماهه  بدون ناله و آهه  بخون لالایی و خوش باش  که عمر غصه کوتاهه  لالا لالا لالایی (2)     ...
25 دی 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پانیذ می باشد